بدشانسی

ساخت وبلاگ

ازاین بدتر نمیشه.

دقیقا همون موقعی که میخام همسر کنارم باشه باید بره ماموریت.

حالا یا من باید یه کاری کنم بچمون زودتر دنیا بیاد که نمیدونم چه کاری؟

یا اون باید دیرتر بره ماموریت که اونم نمیشه.

منتظرم ببینم چی پیش میادد

خوشبختانه عید هم گذشت .همسر قبل عید رفته بود شیرینی عید برا خودمون بخره 2تا اضافه هم خریده بود .

گفت یکی برا بابام یکی هم برا بابای تو.

منم تو دلم خوشحال شدم ولی بهش چیزی نگفتم.

ولی به جز مامانمو یکی از ابجیها و یکی از داداشام که اومدن خونمون عید دیدنی بقیشون نیومدن ..البته برام مهم نیست.

باجناقای حسود چشم دیدن ندارند.

البته گفتن موقع بچه دنیا بیاد میان که اونم معلوم نیست .

دخترم میگه داییها زن گرفتن ادم شدن خاله ها شوهر کردن خر شدن...بهش میگم خر نشدن اسیر خر شدن..

به قول دوستم اسیر خر شدن وگرنه ابجیها درسته که حسودند ولی از خداشون بود بیان خونمون ..

13 بدر هم رفتیم خونه ی مامان ..

هوا سردو برفی بود .به خاطر خواهرزاده های کوچولوم نرفتیم بیرون.

خوب یه حرفای ریزی هم زده شد که اگه بخام ناراحت بشم بازم حق دارم ولی همین که همسر نشنید که دوباره بره قهر تا 1 سال دیگه خوبه...

راستی ساک بیمارستانمو هم بستم و اماده کردم.

اره دیگه همین که میگن دعای زن باردار اون موقع مستجاب میشه ..منم یه کنترل کردم ببینم اسمتون یادم هست که اونموقع دعا کنم یا نه .

خدارو شکر یادم میمونه.

البته خواهرم میگه من اونموقع داشتم دعا میکردم برا اینواون ولی از شدت درد گفتم ول کن بابا.و جیغ کشیدم .

شماها برام دعا کنین من خیلی نگرانم.

دیشب همسر میگفت بریم فلان بیمارستان هم ارزونه هم مجهز.این در حالیه که من خیلی وقته یه بیمارستان خصوصی در نظر گرفتم که برم اونجا.

اینقدر عصبانی شدم گفتم نمیخاد با همکارای زنت  بشینی و در مورد من تصمیم بگیری.

گفت نه به خدا من با زن حرف نزدم و اونا مرد بودند.

گفتم دیگه بدتر..گفت من چیزی نگفتم اونا خودشون حرف زدن من شنیدم.

البته میدونم دروغ میگه و با همکارای زنش گرم میگیره..معمولا با مردا حرفی نداره بی ادب.

برام دعا کنین من روسیاه گنهکار هم دعاگو هستم ان شاالله.

دیگه حرفی ندارم.

مثل وصیت نامه شد.

اگه توصیه ی خاصی داشتید بفرمایید.مرسی 

غریبانه...
ما را در سایت غریبانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6roz-gozarb بازدید : 45 تاريخ : جمعه 18 فروردين 1396 ساعت: 1:01