نزدیک به 3 ساعت

ساخت وبلاگ

سحر دخترم منو صدازدو گفت مامان بیا یه بچه گربه خونه ی همسایه روی انباری بین اتاشغالا گیر افتاده

رفتم دیدم یه بچه گربه ی کوچولو یه که دنبال راه نجات میگرده....

همینجوری زیر نظر داشتیمش بعد مدتی مامانش اومد..اونم نتونست کاری بکنه....الان هنوز هم صداش میاد....میومیومیو....

پسر همسایه جلب توجه کرد یهو که داشت شلنگو از تو حیاط جمع میکر..د...گفتم چه پسری داره حیاطشونو مرتب میکنه...افرین..

ولی صداش میومد که شیر ابو باز کرد و گرفت رودرخت...درختو شست ...حیاطو شست...نمیدونم چکار میکرد که تا صبح 10 دقیقه مونده به 7 شیر اب باز بود و صداش نمیزاشت بخابم....حیاطشون 6 متر هم نمیشه...یه بهار خواب هم دارند که اونم همینقدره متراژش

اخرش رفتم پشت پنجره گفتم شیرو ببند 4 ساعته داری اب بازی میکنی چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یکمی اینورو اونورو نگاه کردو بعد چند لحظه شیرو بست....

اب نیست مردم بخورند اونوقت بعضیها چجوری هدر میدن و میفرستن داخل فاضلاب...خدا لعنت کنه اسراف کاران رو

غریبانه...
ما را در سایت غریبانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6roz-gozarb بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 28 خرداد 1396 ساعت: 21:59